فهرست مطالب و عناوین:

    مفهوم فلسفه

•        فلسفه چیست؟

•        فعالیت های تحقیقی

•        روش تحقیق

•        روح فلسفی

•        مسائل اساسی فلسفه

•        اهداف فلسفه

   مفهوم تربیت (تعلیم و تربیت چیست؟)

•        مفهوم تربیت

•        ضرورت تربیت

•        تعریف تربیت

•        نظریه هایی درباره ی پاره ای از تعاریف تعلیم و تربیت

Ø     تعلیم و تربیت به معنای آمادگی

Ø     تعلیم و تربیت به معنای آشکار کردن استعدادها

Ø     تعلیم و تربیت و تشکیل یا پرورش قوای ذهنی

Ø     تعلیم و تربیت به عنوان تشکیل ذهن

Ø     تعلیم و تربیت به عنوان تکرار و توجه به گذشته

Ø     تعلیم و تربیت و عادت دادن

Ø     چند تعریف اساسی از تعلیم و تربیت

     فلسفه تعلیم و تربیت چیست؟

•        رابطه فلسفه با تعلیم و تربیت

•        تعریف فلسفه تعلیم و تربیت

•        مسائل فلسفه تعلیم و تربیت

 

     فلسفه های تربیتی

•        ایده آلیسم و تعلیم و تربیت

•        رئالیسم و تعلیم و تربیت

•        پراگماتیسم و تعلیم و تربیت

•        اگزیستانسیالیزم و تعلیم و تربیت

•        فلسفه تحلیلی و تعلیم و تربیت

•        فلسفه مادی دیالکتیکی و تعلیم و تربیت

•        فلسفه تربیتی اسلام

چرا معلمان به آموختن فلسفه تعلیم و تربیت نیاز دارند؟

مقدمه:

اصول و فلسفه تعلیم و تربیت یکی از درس های تربیتی مهم و ضروری متقاضیان حرفه ی معلمی است. در توصیه نامه بین المللی یونسکو، فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان یکی از مواد درسی ضروری آن ها لحاظ شده است. معلمان، کلیدی ترین عنصر یک نظام تعلیم و تربیت هستند. اهمیت و جایگاه و نقش معلم در تعلیم و تربیت تا آن جاست که برخی معتقدند "معلم کارایی و کفایت او، آیینه تمام نمای کفایت و کارآیی هر نظام آموزش و پرورش است"(ایروانی، شرفی و دهنوی. به نقل از مهرمحمدی، 1379).

•        فلسفه چیست؟

کلمه فلسفه

شاید ساده ترین طریق شناسایی فلسفه، معنی کردن واژه فلسفه باشد(ابراهیم زاده،6: 1388) و (پاپکین و استرول1376). لفظ فلسفه ریشه ی یونانی دارد. این لفظ معرب کلمه ی فیلوسوفیا(philosophia) است. فیلوسوفیا مرکب از دو کلمه: فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی، پس کلمه فیلوسوفیا به معنی دوستداری دانایی است.

زمینه تاریخی

فیثاغورث اولین کسی بود که خود را فیلوسوفس(philosophos) یعنی دوستدار دانایی خواند. افلاطون هم، سقراط را فیلوسوفس، معرفی می کند. پیش از سقراط گروهی پدید آمدند که خود را سوفیست یعنی دانشمند می نامیدند. سقراط به علت تواضع و فروتنی و یا شاید برای هم ردیف نشدن با سوفیست ها، مایل نبود او را سوفیست یا دانشمند بخوانند و از این رو خود را فیلوسوفس(فیلسوف) یعنی دوستدار دانش نامید. رفته رفته کلمه فیلوسوفس (فیلسوف)، به مفهوم دانشمند ارتقاء پیدا کرد و کلمه ی فلسفه نیز مرادف با دانش شد.(طالب زاده،2: 1388)

تعریف فلسفه

کلمه ی فلسفه برای هر کسی یادآور مفهوم خاصی است که دامنه ی تفسیر آن از یک درک عوامانه، تا یک درک عمیق عالمانه در نوسان است(ابراهیم زاده،4: 1388) و هم چنین شعاری نژاد(1386) در کتاب فلسفه آموزش و پرورش به نقل از پوپر(1902-1994) می نویسد: "فلسفه جوهری ندارد که بپالایند و در تعریف بچکانند، بلکه لفظ فلسفه در اساس قراردادی و اجماعی است." و هایدگر نیز پیشنهاد کرده است برای پی بردن به معنای فلسفه بهتر است این واژه را با گوش یونانی بشنویم(نقیب زاده،10: 1388).

از بررسی مطالب ارائه شده در باره ی مفهوم فلسفه و کارکردهای آن شعاری نژاد(1386) نکات جالبی را در ارتباط با مفهوم فلسفه بیان کرده است:

فلسفه از زندگی انسان قابل تفکیک نیست.

فلسفه مخالف علم نیست بلکه مفسر و گاهی هم مکمل آن است.

فلسفه از زندگی و مسائل آن سرچشمه می گیرد.

فلسفه مدیون و معلول کنجکاوی آدمی است و در عین حال، محرک آن است. فلسفه تفکر است و لکن هر تفکری، فلسفه نیست.

با ملاحظه ی همه ی موارد بالا فلسفه را چنین می توان تعریف کرد:

 "فلسفه عبارت است از بررسی و شناخت تحلیلی و انتقادی مسائل اساسی زندگی انسان به صورت یک کل و یا بخشی از آن در ارتباط با کل"(ابراهیم زاده،9: 1388)

هر کدام از اندیشمندان در حوزه علوم بشری به خصوص تعلیم و تربیت تعاریف متفاوتی از فلسفه را ارائه داده اند مانند:

افلاطون: فلسفه کوششی برای رسیدن به روشنایی بودن است.

ارسطو: فلسفه دانشی است که در جستجوی نخستین اصل ها و علت ها است.

نیچه: فلسفه آفریدن ارزش های نو است.

راسل: کار فلسفه روشنگری مفهوم ها از راه تحلیل آن ها است.

یاسپرس: کار فلسفه روشنگری و بیدار کردن انسان است.

•        فعالیت های تحقیقی

فیلسوف در پژوهش های فلسفی اعمالی را انجام می دهد. این اعمال را در اصطلاح فعالیت می نامند. با توجه به همین اعمال است که پاره ای از فیلسوفان فلسفه را به عنوان فعالیت معرفی می کنند و برخی دیگر این فعالیت را در تحلیل زبان و فکر محدود می سازند و گروهی دیگر سیر نظری یا عقلانی را فعالیت فلسفی می دانند(شریعتمداری،55: 1388).

در هر صورت علت این تنوّع در نام گذاری فعالیت های فلسفی را می توان در پرسش های فلسفی و پرسش های غیر فلسفی جستجو کرد چنان که؛ پرسش های فلسفی را از راه مشاهده و آزمایش نمی توان پاسخ داد مثلاً: آب در چند درجه حرارت می جوشد؟ یا آهن در چه صورت زنگ می زند؟ می توانیم برای کشف پاسخ های آن ها به مشاهده و آزمایش متوسل شویم (نگاه کن، بیازمای و دریاب). به این گونه پرسش ها پرسش های غیر فلسفی می گویند. ولی همین که می پرسیم حقیقت چیست؟آیا زندگی و جهان هدفی دارد؟ باید برای پاسخ به آن ها عمیقاً اندیشید و پاسخ های مستدل پیدا کرد.(ببین، بیندیش و دریاب). به این گونه پرسش ها پرسش های فلسفی می گویند(شعاری نژاد،94: 1386).

1-    تحلیل:

برخی از فیلسوفان کار فلسفه را در عصر ما تحلیل زبان و فکر معرفی می کنند. برای کسانی که فلسفه را تلاشی برای شناختن جهان فرض می کنند زبان جز وسیله ای برای بیان عقاید فلسفی نیست. و منظور از تحلیل زبان مشخص ساختن معانی کلمات و توضیح و تشریح آن هاست. در بحث های علمی و فلسفی و در مکالمات روزمره کلماتی به کار می روند که معنی آن ها مشخص و واضح نیست. مانند: علم، فلسفه، حقیقت و واقعیت. بنابراین تحلیل زبان و روشن کردن معانی در بحث های علمی و فلسفی بسیاری از اختلافات را از بین می برد.

 

2-    انتقاد:

فعالیت دیگر فلسفه انتقاد و ارزیابی افکار و عقاید است. فیلسوف با مطالعه ی انتقادی دقیق، می کوشد تا آگاهی و عقاید ما را درباره ی جهان به طور کلی، و عالم امور انسانی، ارزشیابی کند(پاپکین و استرول، 1376) در جریان ارزیابی احکام، معیار و میزان باید مشخص باشد. مثلاً در پاره ای از رشته ها مثل ریاضیات و منطق ارزیابی احکام و قضایا از روی اصول و تعاریف انجام می شود در حالی که انتقاد فلسفی دامنه ی وسیعی دارد مانند: اصل علیت، مفهوم انسان. فیلسوف در ارزیابی، خود را محدود به نتیجه ی پژوهش های علمی نمی کند.

3-    ترکیب:

فلسفه به تألیف و ترکیب نظریات مختلف می پردازد و برخی کار فلسفه را تلفیق و ترکیب تئوری های علمی می دانند. مفاهیم اساسی مورد بحث در فلسفه از مفاهیمی که در رشته های علمی به وجود می آیند عام تر است بنابراین فیلسوف نتایج پژوهش های علمی دانشمندان مختلف را درباره ی اشیاء، حوادث و پدیده ها با هم ارتباط می دهد و از این راه نظری جامع درباره ی جهان به وجود می آورد.

4-    بررسی ارزش ها:

بررسی ارزش های اساسی کار اصلی فلسفه در عصر ما است. فیلسوفان با دیدی وسیع و درکی عمیق تحولاتی راکه در جنبه های مختلف زندگی رخ داده مورد بررسی قرار می دهند و با توجه به طبیعت آدمی و احتیاجات و مشکلات فردی و جمعی آن چه را که با ارزش است مشخص می سازند و از طریق تعلیم و تربیت و دستگاه های آموزشی افراد را متوجه این گونه ارزش ها می کنند و آن ها را برای تحقق بخشیدن ارزش های اساسی تشویق می کنند.

5-    سیر عقلانی

      عواملی که ذهن را محدود می سازند مانند: گاهی امور محسوس ذهن را به خود مشغول می دارند. زمانی تجربیات محدود ما مانع پیشرفت و سیر عقلانی می گردند. در برخی موارد عقاید یا معرفت عمومی ما را از فکر کردن و کشف راه های تازه باز می دارد. سیر عقلانی یا نظری آن گونه فعالیت فلسفی است که ذهن را از نفوذ عوامل محدود کننده ی محفوظ نگاه می دارد یا تأثیر آن ها را به حداقل می رساند.

 

6-     تفسیر یا بسط نظریات علمی:

یکی دیگر از فعالیت های فلسفی تفسیر نظریات علمی است. فیلسوفان تئوری های علمی را به عنوان حقایق علمی مورد تفسیر قرار می دهند.

•        روش تحقیق

سقراط معتقد است: "زندگی بی تحقیق و بدون مطالعه زندگی نیست و ارزش ندارد."

روش های تحقیق عبارتند از:

1-    مناظره یا مباحثه:

مانند مکالمات سقراط که در آن فیلسوف سؤالاتی را طرح می کند و خود به تهیّه جواب مبادرت می نماید و جریان تحقیق به صورت بحث و گفتگو میان دو نفر منعکس می گردد. در مباحثه معمولاً طرفین برای ایجاد تفاهم به تحلیل کلمات و مفاهیم می پردازند و معانی کلمات را مشخص می کنند. فرق مناظره با فعالیت تحلیلی فلسفه در این است که در مناظره اثبات یا ردّ نظریه ای اساس بحث را تشکیل می دهد، در صورتی که در جریان تحلیل، هدف مشخص ساختن معانی کلمات و توضیح آن هاست.

2-    روش قیاسی:

مباحثات فلسفی گاهی به صورت طرح چند اصل یا مقدمه و بیرون کشیدن احکام یا صفات جزئیات از این مقدمات صورت می گیرد.

3-    روش استقرایی:

مشاهده ی امور جزئی و بیان یک اصل یا قاعده ی کلی را استقراء می گویند.

4-    حل مساله:

از نظر دیویی علم و فلسفه اشکال مختلف فکر انسانی هستند که در برخورد با مشکلات ظاهر می گردند. پژوهش علمی یا فلسفی وقتی شروع می شود که فرد در اثر برخورد به پدیده ها در موقعیتی نامعین، مبهم و گیج کننده است. این موقعیت وقتی به وجود می آید که فیلسوف یا دانشمند به پدیده ای تازه برخوردکند و نتواند از تجربیات گذشته ی خود استفاده کرده و آن چه را که به آن برخورد کرده مشخص سازد، و موفق به توضیح و تشریح آن گردد.

•        روح فلسفی

آن چه متفکری را به عنوان فیلسوف معرفی می کند همان طرز تفکر، نحوه ی برخورد با مسائل، گرایش و خصوصیات فکری اوست که در جنبه های مختلف رفتارش به چشم می خورد. برخی از این خصوصیات عبارتند از:

تردید منطقی      کنجکاوی    ژرف اندیشی   دید وسیع    سعه ی صدر    ترقی طلبی 

وحدت شخصیت     طرفداری از ارزش های انسانی (شریعتمداری،1388)

با توجه به ویژگی های روح فلسفی می توان کارکردهای آن را چنین برشمرد:

1-    رغبت زیاد به تحقیق و کوشش مداوم برای کسب معرفت.

2-    تردید خوش بینانه در کم و کیف معارف بشری.

3-    روح فلسفی همیشه پرسشگر است.

4-    روح فلسفی از تقلید و پیروی کورکورانه بیزار است.

5-    روح فلسفی معتقد است که روابط انسانی بر تفاهم و تسامح مبتنی باشد نه بر دشمنی و نزاع.

6-     از جمله ویژگی های روح فلسفی، انتقادگری است (شعاری نژاد،1386).

•        مسائل اساسی فلسفه

فلسفه، مخلوق آدمی است و فلسفه به مطالعه و تحلیل انتقادی مسائل انسان واقعی و عینی در زندگی عینی و واقعی می پردازد. بنابراین، تعدّد و تنوّع مسائل فلسفه تحت تأثیر شرایط زمان – مکان خواهد بود و نمی توان آن ها را دقیقاً معین کرد. با وجود این، متفکران معاصر به مسائلی در حوزه ی فلسفه اشاره می کنند که عبارتند از:

1-    وجود یا هستی: (اساس هستی یا وجود چیست؟)

2-    معرفت شناسی:(تعیین میزان و حدود توانایی عقل و ادراک آدمی است در شناخت واقع و حقیقت اشیاء و امور به همان شکل که هستند.)

3-    علت و معلول:(علت: موجودی که تحقق موجود دیگر به آن وابسته است.)

4-    ثبات و تغییر

5-    وحدت و کثرت

6-     مجرد و مادی

7-    قوه و فعل

8-    ضرورت و امکان

9-    جبر و اختیار

•        اهداف فلسفه

هدف فلسفه در ارتباط با موضوعات مورد بحث آن، به اعتقاد بیشتر فلاسفه عبارت است از:

·        دادن نظریه ای کلی درباره ی هستی یا بودن.

·        کشف مفاهیم و معانی و ارزش های اشیاء و امور و پدیده ها به طور کلی.

·        بررسی و نقد فرضیه ها و مفاهیم در همه ی حوزه های معرفتی.

·        سرانجام، کمک به مردم در گسترش جهان بینی سالم و بهره مندی از زندگی سالم انسانی(شعاری نژاد، 1386: 117-116).

مفهوم تربیت (تعلیم و تربیت چیست؟)

•        مفهوم تربیت

•        دربحث از مفهوم تربیت Education)) یا آموزش و پرورش طبعاً مساله ی انسان مطرح می شود زیرا مفهوم تربیت تقریباً در همه ی دوران بشر با مفهوم انسان مقارن بوده است یعنی هر کجا افراد بشر زندگی کرده اند مساله ی تربیت مطرح شده است. به عبارت دیگر، زندگی و تربیت برای انسان دو مفهوم لازم و ملزومند شاید هم مترادف بوده اند که بدون یکی دیگری امکان ندارد. انسان تا وقتی زنده است به تربیت نیاز دارد و او را تربیت می کنند تا بتواند زندگی کند زیرا منظور از زندگی، سازگاری با محیط طبیعی و اجتماعی است و انسان بر خلاف حیوانات دیگر، قدرت این سازگاری را کمتر از طبیعت می گیرد و بیشتر به یادگیری آن نیازمند است(شعاری نژاد، 1386).

تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد. هر کسی به نحوی از آن برخوردار است و کم و بیش از ویژگی های آن آگاهی دارد. از این رو؛ این مفهوم همیشه مورد توجه اکثر دانشمندان، فیلسوفان، روشنفکران، مصلحان اجتماعی و حتی شعرا و نویسندگان بوده است و هر گروه از آن ها از روی تجربیات خود درباره ی ماهیّت، نقش، و اهمیّت آن به بحث پرداخته اند(شریعتمداری،74: 1388). در واقع هریک از آن ها به جنبه ی خاصی از تربیت توجه کرده اند؛ و در تبیین همان جنبه ی خاص نتیجه گرفته اند که تربیت همان است که آن ها می گویند (ابراهیم زاده، 1388).

•        ضرورت تربیت

·        تربیت، مهم ترین عامل موفقّیت در سازگاری سازنده و مثبت است.

·        انسان ناچار است اجتماعی زندگی کند و زندگی اجتماعی سالم و سودمند بدون تربیت صحیح امکان ندارد.

·        فرهنگ و تمدّن انسان محصول تربیت است.

·        تربیت فرد را با حقوق و وظایف اجتماعی خویش آشنا می کند.

·        پیشرفت های علمی، فنی و هنری با تربیت و کیفیت آن بستگی دارند.

Ø     خلاصه این که؛ تربیت است که به انسان زندگی می بخشد و زندگی او را از زندگی سایر حیوانات ممتاز می کند.

•        تعریف تربیت

آن چه را تاکنون درباره ی مفهوم و ضرورت تربیت گفتیم می توانیم چنین خلاصه کنیم که:

1-    انسان به عنوان موضوع تربیت دارای استعدادهای بالقوه ای است که باید به فعلیت برسند؛ یعنی هر شخص به کمال و رشدی دست می یابد که استعداد آن را بالقوه دارد.

2-    برای رشد و تکامل انسان در ابعاد گوناگون عقلانی، عاطفی، اجتماعی و جسمانی زمینه های مساعد لازم است.

3-    تربیت همیشه دارای جهت و هدفی است که مطلوبیت دارد؛ و نوع آن از جامعه ای به جامعه دیگر فرق می کند.

4-    استفاده از اصول و روش ها برای هدایت جریان تربیت در جهت مطلوب امری ضروری است.

بنابراین تربیت را چنین می توان تعریف کرد:

Ø     تربیت عبارت است از فراهم کردن زمینه ها برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه ی انسان به منظور حرکت تکاملی او به سوی هدف مطلوب، منطبق بر اصولی معین و برنامه ای منظم و سنجیده.

 

 

•        نظریه هایی درباره ی پاره ای از تعاریف تعلیم و تربیت

·        تعلیم و تربیت به معنای آمادگی

عده ای تعلیم و تربیت را آمادگی می دانند. آمادگی برای تحصیل حقوق و اخذ مسئولیت در دوره ی سالمندی و برای زندگی آینده مورد توجه آن ها است.

جان دیویی نسبت به این نظریه اشکالاتی را وارد دانسته است و معتقد است که بچه ها در زمان حاضر زندگی می کنند و احتیاجات و خواسته های آن ها با بزرگسالان متفاوت است. بنابراین وقتی فقط آمادگی بچه را برای آینده مدّنظر داریم قهراً نمی توانیم از محرک های فعلی استفاده کنیم زیرا آینده از هر جهت مبهم و غیر قابل پیش بینی است و فاصله ی آینده تا زمان حاضر خیلی زیاد است و نباید برای رسیدن به آن عجله کرد.

·        تعلیم و تربیت به عنوان آشکار کردن استعدادها

برخی از مربیان تعلیم و تربیت را عبارت از آشکار کردن و به فعلیت رساندن استعدادها و قوای پنهانی فرد می دانند.

جان دیویی نسبت به این نظریه ایراداتی را مطرح می کند که در این نظریه استعدادهای فعلی مورد توجه نیست بلکه هدف آشکار کردن قوای نهانی او است در حالی که درباره قوای نهانی اتفاق نظری در میان اندیشمندان تعلیم و تربیت و روان شناسی وجود ندارد.

·        تعلیم و تربیت و تشکیل یا پرورش قوای ذهنی

به نظر عده ای از مربیان، تعلیم و تربیت یعنی پرورش قوای ذهنی مثل قوه ی ادراک، حافظه، یادآوری، دقّت و اراده به نظر این اندیشمندان هدف تعلیم و تربیت ایجاد قوای مخصوص جهت انجام امور است. نماینده ی این طرز فکری جان لاک بود.

ایرادات جان دیویی به این نظریه شامل این موارد است که؛ وجود قوای ذهنی از نظر علمی قابل تردید است و دیگر این که طرفداران این نظریه فکر را از عمل فکر و دقت را از عمل دقت کردن مجزا می دانند.

·        تعلیم و تربیت به عنوان تشکیل ذهن

در این نظریه تعلیم و تربیت یعنی تشکیل ذهن به وسیله ی ایجاد ارتباط و اتحاد میان محتویات ذهنی که به وسیله ی امور خارجی وارد ذهن شده است. نماینده ی این طرز فکری هربارت بود.

دیویی معتقد است این نظریه دارای ایراداتی است مانند این که؛ در این نظریه وجود قوای فعال و مخصوصی را که فرد در برخورد با محیط از خود ظاهر می سازند مورد غفلت قرار گرفته اند و مطالب مربوط به گذشته نسبت به امور جدید و غیر قابل پیش بینی اهمّیت بیشتری دارند.

·        تعلیم و تربیت به عنوان تکرار و توجه به گذشته

این نظریه دارای دو جنبه است؛ اول جنبه ی زیست شناسی و دوم جنبه ی فرهنگی. بر طبق این نظریه فرد رشد می کند اما رشد صحیح او شامل تکرار مراحل منظم تحول گذشته ی زندگی حیوانی و تاریخ انسانی است. پیروان این نظریه اعتقاد دارند که بچه ها در سن معینی مانند انسان های وحشی زندگی می کنند بنابراین برنامه تعلیماتی آنان باید توجه به گذشته باشد.

جان دیویی با تاکید بر رشد صحیح آدمی به این نظریه ایراداتی را وارد دانسته است مانند این که؛ اگر بنا باشد که فقط مراحل گذشته تکرار شوند هیچ تحولی در زندگی انسان صورت نمی گرفت و هر نسل مراحل نسل گذشته را تکرار می کرد. او معتقد است که توجه به تاریخ گذشته وقتی نتیجه دارد که ارتباط آن با زمان حال روشن باشد.

·        تعلیم و تربیت و عادت دادن

به باور طرفداران این نظریه، کسب مهارت ها، اطلاعات، آشنایی با مبانی علمی از طریق ایجاد عادات انجام می شود. آن ها معتقدند که تعلیم و تربیت از طریق دو فرآیند؛ تکرار و تلقین انجام می شود.

از نظر دیویی این نوع یادگیری محدودیتی را در رشد فرد به وجود می آورد. زیرا به محض این که دانش آموز بتواند راه حل معینی را پیدا کند یا اصلی را به صورتی خاص تکرار کند گفته می شود که یادگیری صورت گرفته است و علاوه بر آن این نوع یادگیری در عمق شخصیت فرد نفوذ نمی کند و در نتیجه تغییری در طرز فکر، عادت، تمایلات و فهم فرد به وجود نمی آورد.

•        چند تعریف اساسی از تعلیم و تربیت

·        قضاوت صحیح

گروهی تعلیم و تربیت را رشد قضاوت صحیح می دانند. به نظر این دسته کار مربی یا معلم کمک به فرد در پرورش قوه قضاوت صحیح می باشد. منظور از قضاوت صحیح، اظهار نظری است که با دلیل همراه باشد.

·        تجدید سازمان تجربه

از نظر جان دیویی تعلیم و تربیت عبارت است از: تجدید نظر در تجربیات و تشکیل مجدد آن ها به طوری که این جریان موجبات رشد بیشتر را فراهم سازد.

فلسفه تعلیم و تربیت چیست؟

• رابطه فلسفه با تعلیم و تربیت

فلسفه علاوه بر تحقیق درباره ی مبانی کلی همه ی رشته های مختلف علوم انسانی، مانند روان شناسی، جامعه شناسی و تعلیم و تربیت و ... هریک بر نوعی بینش فلسفی نسبت به انسان متکی است و براساس دیدگاه های متفاوت فلسفی، مکاتب و روش های گوناگونی در رشته های علوم انسانی پدید می آید.

فلسفه و تربیت چنان رابطه نزدیکی با هم دارند که جان دیویی فلسفه را نظریه ی کلی تربیت می نامد (ابراهیم زاده،1388).

ارتباط بین فلسفه با تعلیم و تربیت را می توان در دو مورد زیر جمع بندی کرد:

1-    تربیت در تدوین نظریه ها، انتخاب موضوعات و حتی روش شناسی خود از نظریه های فلسفی کمک می گیرد( ابراهیم زاده، 1388).

2-    تربیت شاخه ای از معارف بشری است که می تواند یافته های فلسفه یا اندیشه های یک فیلسوف بزرگ را به کار گیرد و دلیل هایی برای عمل تربیتی را از آن ها استنتاج کند( ابراهیم زاده، 1388 به نقل از بهشتی 1377).

3-    مسائل اساسی فلسفه ارتباط نزدیکی با تربیت دارد.

4-    در این ارتباط فلسفه به عنوان تئوری و تعلیم و تربیت به عنوان عمل تلقی می شود. از طرفی فلسفه از لحاظ نظری ما را به جهان و انسان آشنا می سازد و آن چه را ما در فلسفه راجع به جهان و هم نوعان می آموزیم در کل شخصیت ما تأثیر می گذارد. به عبارت دیگر مطالعه ی آرای فلسفی درباره ی جهان و انسان تمایل و گرایش خاصی را در ما به وجود می آورد (شریعتمداری، 1388).

5-    فلسفه، برنامه ی تحول اجتماعی است، و این هم بدیهی است که تحول اجتماعی فقط به وساطت تعلیم و تربیت تحقق می یابد. در این صورت، می توان گفت که فلسفه زمینه یا نظریه ی عمومی آموزش و پرورش است و تعلیم و تربیت آزمایشگاهی است که آرای فلسفی را مورد تجزیه و تحلیل و سنجش قرار می دهد. تحول اجتماعی یعنی رسالت فلسفه فقط به وسیله ی تعلیم و تربیت صورت می گیرد (شعاری نژاد،1386 به نقل از دیویی).

6-     فلسفه ی آموزش و پرورش یکی از ملاک های گزینش هدف های تعلیم و تربیت است (تقی پور ظهیر، 1388)

•  عریف فلسفه تعلیم و تربیت

فيليپ اسميت (1965) در تبيين و تشريح مفهوم فلسفه تعليم و تربيت از چهار گونه ترکيب سخن به ميان مي‌آورد: فلسفه و تعليم و تربيت، فلسفه در تعليم و تربيت، فلسفه براي تعليم و تربيت، و فلسفه تعليم و تربيت.
فلسفه و تعليم و تربيت، دربردارنده اين مفهوم است که فلسفه به صورت دانشي که از ماهيت واقعيت، معرفت و ارزش سخن مي‌گويد، با تعليم و تربيت روابط آشکاري دارد. به ديگر سخن، مي‌توان از مکاتب و نظام‌هاي فلسفي گوناگون، ديدگاه و طرح‌هاي تربيتي مختلفي را استنتاج کرد.
فلسفه در تعليم و تربيت يعني کاربرد تفکر فلسفي يا فلسفيدن در تعليم و تربيت.

فلسفه براي تعليم و تربيت، يعني تلاش‌ براي تهيه طرح‌هاي ويژه‌اي جهت عمل و سياست تربيتي و نيز تحليل مسائل تربيتي.

و سرانجام، فلسفه‌ تعليم و تربيت عبارت است از تجزيه تعليم و تربيت به مهم‌ترين ابعاد آن به صورت شالوده‌اي براي تدوين نظرية تربيتي.

در این معنی، هم تربیت در گسترده ترین کاربرد خود مطرح است، زیرا همه ی دوره های زندگانی، یعنی زگهواره تا گور را در بر می گیرد. و هم فلسفه در ژرف ترین معنای خود، که همانا رو کردن به حقیقت انسان و بودن است اما با این همه آن چه به نام فلسفه آموزش و پرورش یا فلسفه تعلیم و تربیت نامیده می شود بیشتر جنبه ای است از فلسفه، که به آموزش و پرورش در معنی محدود و رسمی آن می پردازد. در این معنی، کار آن بیش از هر چیز سنجش آموزش و پرورش سازمان یافته ای است که مقصد آن آماده کردن نو آموزان برای زندگی آینده است (نقیب زاده، 1388).

پس فلسفه ی تعلیم و تربیت به گروه معینی، که فیلسوفان تربیتی نامیده شوند، اختصاص ندارد و خود را به یک عده اصول عالی مقید نمی کند و چون هر فردی که می تواند اعمال خود را بسنجد و ارزیابی کند فیلسوف (به معنای عام) نامیده می شود. بدون تردید، مسئولان مدارس (مدیران و معلمان) غالباً با یک عده مسائل تربیتی مواجه می شوند که ناگزیرند آن ها را دقیقاً و آگاهانه تجزیه و تحلیل کنند و تصمیم های لازم را بگیرند و به کار ببرند در این صورت، می گوییم آن ها عمل فلسفیدن انجام می دهند و نتایجی که از این تصمیم ها یا حکم ها می گیرند پایه ی فلسفه تربیتی آن ها را تشکیل می دهد (شعاری نژاد،1386).

•        مسائل فلسفه تعلیم و تربیت

1-    تحلیل مسائل روزمره ی آموزش و پرورش

2-    روشن ساختن عوامل ایجاد کننده آن مسائل و آثار فردی و اجتماعی آن ها

3-    پرداختن به پرسش های انتزاعی تربیتی

4-    جست و جوی چشم اندازهای کلی در آموزش و پرورش

5-    به وجود آوردن و کاربرد استراتژی های شناخت متناسب با تحقیق تربیتی

6-     پرداختن به مسائل عالی آموزش و پرورش

7-    تحقیق و بررسی ماهیت تفکر ادراکی مربوط به آموزش و پرورش(شعاری نژاد،1386).

 

 

فلسفه های تربیتی

معمولاً مردم زمانی که با اموری روبه رو می شوند که بر خلاف انتظار و عادت آن هاست و یا از عواملی که سبب پیدایش آن امور شده است اطلاع درستی ندارند، پیش خود می گویند: راستی فلسفه ی این امر چیست؟

برای آشنایی با نمونه هایی از نظریه های فلسفی تعلیم و تربیت، دو راه می توان در پیش گرفت. یکی آن که همه آن ها را به حسب برخی همانندی ها؛ زیر نام هایی مانند ایده آلیسم و رئالیسم و ناتورالیسم گردآورده، به گزارش این نام های کلی و نتیجه های تربیتی آن ها بپردازیم؛ دیگر آن که هریک از آن ها را در جریان زمان و در پرتو تحول تاریخی بنگریم (نقیب زاده،1388).

تعریف مکتب: به گروهی از افراد، به ویژه اندیشمندان، روشنفکران و هنرمندانی گفته می شود که افکار، آثار و سبک آن ها تأثیر اجتماعی مشترکی داشته و یا از نظر اعتقادی دارای وحدت نظر باشند(ابراهیم زاده،1388).

رابطه ی مکاتب فلسفی و مکاتب تربیتی:

این که مربیان و معلمان برای یافتن پاسخ بعضی از سؤالات خود به فلسفه روی می آورند از این جهت است که اصولاً هر مکتب فلسفی دارای بعد تربیتی است؛ و هر مکتب تربیتی هم به دلیل مسائلی که در مورد انسان و هستی برای آن ها مطرح است دارای بعد فلسفی است. به این اعتبار، دو نوع رابطه میان مکاتب تربیتی و مکاتب فلسفی می تواند وجود داشته باشد.

1-    ممکن است یک سری آرای تربیتی منظم و منسجم، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از آراء و عقاید یک فیلسوف یا یک مکتب فلسفی انتزاع شود: برای مثال افلاطون دارای آرای تربیتی مستقلی نیست؛ یعنی در آثار خود، بخش خاصی را به بیانات تربیتی اختصاص نداده و به طور مستقل در مورد آن ها بحثی به میان نیاورده است؛ بلکه این آراء و عقاید را به مثابه ی جزئی از یک نظام بزرگتر که همان آرمان شهر یا مدینه ی فاضله ی او باشد تشریح کرده است. صاحب نظران تربیتی آراء و افکار تربیتی او را از میان سایر نظریه هایش استنتاج کرده و به نظریه منظم و منسجمی تبدیل کرده اند.

2-    گاهی سنن، آداب اجتماعی و نهادهایی در جامعه ای به وجود آمده که منجر به نوع خاصی از تربیت انسان ها شده است؛ و شخصی یا اشخاصی با مطالعه ی این زمینه ها و کارکرد نهادهای اجتماعی، عناصر بنیادی این سنت ها و عملکردها را می شناسند و کشف می کنند و سپس آن ها را به طور منظم و منسجمی تدوین می کنند. در واقع، قبل از این که مکتب فلسفی و یا تربیتی به وجود آید سنت هایی در جامعه شیوع و جریان دارد و نهادهایی ایجاد شده اند که کارکردهایی دارند، یک معلم یا یک متخصص و متفکر تربیتی، با مطالعه ی همه ی آن ها، زمینه های فکری، شناختی و ارزشی آن ها را کشف می کند و به عنوان فلسفه حاکم بر فرآیند تربیتی آن جامعه معرفی می کند (ابراهیم زاده،1388).

فیلسوف تعلیم و تربیت:

هر فلسفه ی تربیتی معمولاً پیشگامی دارد که فیلسوف آن نامیده می شود. او کسی است که بیش از دیگران به امر آموزش و پرورش پرداخته وسیع تر و عمیق تر از آن ها درباره ی آموزش و پرورش اندیشیده و نظرها و یا آرای تازه و ابتکاری اظهار کرده است.

فیلسوف تعلیم و تربیت، کسی است که از ذهن پویا و منسجم برخوردار است. فرزند زمان است و هرگز در گذشته در جا نمی زند بلکه گذشته را فرا می خواند ولی در گذشته نمی ماند و به مسائل تربیتی روز کشورش و حتی جهان می پردازد. فیلسوف تربیتی امروز، جهانی می اندیشد لکن منطقه ای عمل می کند. یعنی در حل تمامی مسائل تربیتی جامعه ی خویش، شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خود را مورد توجه خاص قرار می دهد(شعاری نژاد،1386).

ایده آلیسم و تعلیم و تربیت

ایده آلیسم که گاهی پندارگرایی و اصالت تصور و آرمان گرایی نیز نامیده می شود پدیده ها را براساس ایده ال یا آن چه به روح و تصور نسبت داده می شود تفسیر و توجیه می کند و عقل یا ذهن یا روح را مقدم بر ماده می داند. ایده آلیست ها بر این باورند که واقعیت، در پندارها و فکر و ذهن است بیش از این که در به نیروهای مادّی بستگی داشته باشد(شعاری نژاد،1386). بنابراین ایده آلیسم به نظریه هایی گفته می شود که برای روح و ذهن اصالت قائل اند و ذهن، هم توان ادراک کننده و هم موضوعی که درک شده است گفته می شود. ذهن قلمرو مفاهیم و معانی شامل تصور، تصدیق، تفکر، تعقل و اراده آن ها است(آموزگار،1379).

اگرچه اهمیت ایده آلیسم به گذشته و تاریخ تعلق دارد، ریشه و مبنای منطقی برخی از عملکردهای کنونی آموزش و پرورش در چشم انداز ایده آلیستی نهفته است. این تصور که آموزش و پرورش فرآیند شکوفا شدن استعدادهایی است که به صورت نهان در کودک وجود دارد، در معرفت شناسی ایده آلیستی ریشه دارد. مفهوم معلم به مثابه ی الگو یا اسوه ی اخلاقی و فرهنگی نیز از ایده آلیسم فلسفی سرچشمه می گیرد، کما این که روش سقراطی که شامل طرح ماهرانه پرسش های موشکافانه به منظور تحریک متعلم در امر یادآوری است نیز چنین است (گوتک،1384).

اندیشمندان حوزه ی ایده آلیسم: سقراط، افلاطون،اگوستین، سن توماس آکویناس، دکارت، هگل و برادلی و......

 

 

اهداف آموزش و پرورش ایده آلیستی:

هدف بارز آموزش و پرورش ایده آلیستی ترغیب دانش آموزان به حقیقت جویی است. جستجوی حقیقت و زندگی بر مدار آن به این معنی است که انسان باید در درجه اول خواستار شناخت حقیقت بوده، آن گاه مایل باشد که در راه نیل به آن از طریق مطالعه دقیق و موشکافانه فعالیت کند. هدف آموزش و پرورش ایده آلیستی آن است که انسان ها شخصاً به خیر، حقیقت و زیبایی گرایش پیدا کنند. آموزش و پرورش ایده آلیستی به منظور آن که دانش آموزان را حقیقت جو بار آورد، اهداف زیر را پیشنهاد می کند:

1-    فرآیند تعلیم و تعلم باید به دانش آموزان کمک کند تا استعدادهایی را که بالقوه در طبیعت انسانی آنان موجود است، تحقق بخشند.

2-    مدرسه به عنوان نهادی اجتماعی باید دانش آموزان را با چکیده سرمایه فرهنگی آشنا سازد، به طوری که بتوانند این میراث فرهنگی را بشناسند، در آن سهیم شوند و سهم خود را گسترش دهند.

رابطه معلم و شاگرد

در این مکتب فلسفی و تربیتی بر نقش محوری و حساس معلم تأکید زیادی می شود. و همانند همه ی انسان های دیگر ماهیت و شخصیت روحانی شاگرد دارای ارزش والایی است. به این ترتیب، معلم باید برای متعلم احترام قایل شود و او را یاری دهد تا به تحقق کامل ترین حد شخصیت خویش نایل آید. چون معلم الگو و نماینده پخته فرهنگ است، گزینش او کمال اهمیت را دارد. معلم باید مظهر ارزش ها باشد، دانش آموزان را دوست بدارد و شخصی با انگیزه و پرشور باشد(گوتک، 1384).

دونالد باتلر برخی از ویژگی هایی معلم مطلوب را معرفی می کند:

1-    برای دانش آموز تجسمی از فرهنگ و واقعیت باشد.

2-    در خصوص شخصیت انسانی متخصص باشد.

3-    در فرایندهای یادگیری صاحب نظر بوده، قادر باشد که تخصص را با اشتیاق درآمیزد.

4-    برای رفاقت دانش آموزان ارزش قایل باشد.

5-    علاقه و یادگیری را در دانش آموزان بیدار کند.

6-     دریابد که اهمیّت اخلاقی تدریس در هدف آن یعنی در به کمال رساندن انسان ها نهفته است.

7-    به تولد دوباره فرهنگ طی هر نسلی کمک کند.

 

 

رئالیسم و تعلیم و تربیت

رئالیست ها، معتقدند که اعیان اشیا، قطع نظر از آن که موضوع ادراک ما واقع شوند یا نه، وجود دارند. آموزه های عمده ی رئالیسم عبارتند از:

1-    ما در جهانی متشکل از وجود حقیقی زندگی می کنیم که در آن امور گوناگونی هم چون اشخاص و اشیاء وجود دارند.

2-    اعیان جهان واقع، قطع نظر از کاربرد آن ها به دست ما وجود دارند.

3-    با بهره گیری از عقل ممکن است شناختی درباره این اعیان به دست آورد. 

4-    معرفت درباره این اشیاء، قوانینی که بر آن ها حاکم است، و روابط آن ها با یکدیگر مطمئن ترین راهنمای سلوک آدمی است.

استفاده از برنامه ی درسی موضوع محور نمونه ای از مظاهر برنامه درسی رئالیستی است که امروزه در نظام های تعلیم و تربیتی مشاهده می شود.

از اندیشمندان این حوزه ی فکری می توان به ارسطو به عنوان بنیان گذار رئالیسم اشاره کرد.

اهداف آموزش و پرورش رئالیستی:

هدف غایی آموزش و پرورش رئالیستی همان است که ارسطو به روشنی بیان داشته است یعنی کمک به انسان ها در نیل به خوشبختی از طریق پرورش استعدادهای آنان برای نیل به حداکثر کمال.  بر این اساس اهداف آموزش و پرورش عبارتند از:

1-    پرورش قوه عقل، یعنی عالی ترین قوه انسان از طریق مطالعه ی رشته های سازمان یافته علم و دانش.

2-    ترغیب انسان ها به تعریف خویش از راه صورتبندی انتخاب های خود به شیوه ای عقلانی، شکوفا ساختن خویشتن از راه فعلیت بخشیدن استعدادهای خود برای حداکثر کمال، و یگانه و یکپارچه ساختن خود از طریق تنظیم نقش ها و تقاضاهای گوناگون زندگی بر وفق نظمی عقلایی و سلسله مراتب وار (گوتک، 1384).

از این دیدگاه آموزش و پرورشی موفق نامیده می شود که معرفت لازم را برای بقا و ادامه ی زندگی در دنیای طبیعی را به محصلان بدهد و هدف آموزش و پرورش باید تلاش در جهت مواجه ساختن دانش آموزان با واقعیت های زندگی باشد و افرادی بار آیند که از زندگی سالم و خوش برخوردار شوند، روشن و درست بیندیشند، و دارای اخلاق نیکو و بدن سالم باشند(شعاری نژاد، 1386).

 

 

 

رابطه معلم و شاگرد

معلم در زمینه ماده درسی و روش تدریس دارای دانش و مهارت است که می توان گفت پرورشکاری حرفه ای است. معلمان باید هم در زمینه هنرها و هم علوم لیبرال از تعلیم و تربیتی همگانی برخوردار شده باشند. معلمان باید در تربیت دانش آموزان متخصص باشند.

یادگیرنده به عنوان فردی تلقی می شود که ذاتاً از حقوق انسانی خودفرمانی، خودشکوفایی، و خودسامانی بهره مند است. دانش آموزان که سعی دارند در زمینه ی معارف بشری به رشد و کمال دست یابند، این حق را دارند که متخصصانی تربیت یافته و بهره مند از آموزشی حرفه ای را به عنوان معلم در کنار خود داشته باشند(گوتک، 1384).

پراگماتیسم و تعلیم و تربیت

پراگماتیسم یا عمل گرایی یا تجربه گرایی یا اصالت عمل معتقد است که، حقیقت حکمی موقتی است که از تجربه اخذ شده باشد(گوتک، 1384).

عمل گرایی عبارت است از نوعی گرایش، روش و یا فلسفه ای که نتایج عملی و افکار و معتقدات آدمی را معیار اساسی تعیین ارزش و حقیقت آن ها می داند(شعاری نژاد،1386).

از اندیشمندان این حوزه ی فکری می توان به جان دیویی به عنوان بنیان گذار و افرادی مانند؛ ویلیام جیمز و جورج هربرت مید اشاره کرد.

اهداف آموزش و پرورش عمل گرایی

1-     افکار به تنهایی برای واقعیت کافی نیستند و عمل روی آن ها برای تعیین ارزش، ضرورت دارد.

2-    تنها آزمون معتبر حقیقت در افکار و عقاید این است که به حل رضایت بخش مسائل به کار رود.

3-    باید به زمان حال پرداخت نه گذشته، که پرداختن به گذشته از خصایص برجسته ی آرمان گرایی و واقع گرایی است.

4-    باید روی تغییر تأکید کرد که تنها واقعیت است.

5-    برای حل مسائل موجود باید از روش علمی استفاده کرد.

6-     حقیقت به شرایط و اوضاع موجود بستگی دارد و چیز مطلقی نیست.

7-    تجربه واسطه یا میانجی افکار و اعمال است و آمیختگی آن ها را منعکس می کند.

معلم و دانش آموز عمل گرا

معلم و دانش آموز پیرو عملگرایی معمولاً از ویژگی های زیر برخوردار هستند:

1-    معلم پیوسته به محصلانش کمک می کند که این حقیقت را دریابند و بپذیرند که همواره قابل تغییر هستند.

2-    دانش آموزان با پرسش های ارزشی درگیر هستند که به رشد و تکامل اجتماعی آنان منجر می شود.

3-    معلم به دانش آموزان آموزش می دهد که برای وارسی حقیقت و حل مسائل، روش علمی را به کار ببرند.

4-    دانش آموزان با در نظر گرفتن وحدت آموخته های خود  در موقعیت های واقعی به حل مسائل می پردازند.

5-    معلم یادگیری دانش آموزان را چنان پیش می برد که دانش آموزان مستقیماً به فرآیند تحقیق کشانده شوند.

6-     معلم دانش آموزان را با مسائلی مواجه می کند که حل کردن آن ها مستلزم تلاش شخصی باشد(شعاری نژاد،1386)

اگزیستانسیالیزم و تعلیم و تربیت

اگزیستانسیالیزم یا فلسفه ی اصالت وجود یا وجودگرایی، عنوان سهل و ساده ای بوده است که به مجموعه ای از عصیان های کاملاً متفاوت علیه فلسفه های سنتی، به ویژه علیه تلاش هایی که برای تشکیل نظام های فکری انتزاعی و منظم به عمل آمده، داده شده است. به عقیده ی برخی اگزیستانسیالیزم را می توان به عنوان نوعی اندیشه ی فلسفی تلقی کرد که بر یگانگی و آزادی فرد در برابر گروه، جماعت یا جامعه ی توده وار تأکید می کند. افزون بر این، این مکتب بر این امر تکیه می کند که همه مردم در قبال معنی و مفهوم زندگی خود و ایجاد ماهیت یا تعریف هویّت خویش مسئولیت کامل دارند( گوتک، 1384).

وجودگرایی به آزادی انسان، توجه بیشتر و خاصی دارد و او را در انتخاب، آزاد می داند و از همین آزادی در انتخاب است که مسئولیت پیدا می شود. انسان خالق افعال و سازنده ی یا تعیین کننده ی مسیر خویش می باشد. به عبارت دیگر، سرنوشت انسان به دست خودش است. بنابراین، مسئولیت چگونگی زندگی او به عهده ی خودش است(شعاری نژاد، 1386).

از اندیشمندان این حوزه ی فکری می توان به سورن کی یر که گارد، نیچه، داستایوسکی، یاسپرس و  ژان پل سارتر اشاره کرد.

اهداف آموزش و پرورش اگزیستانسیالیستی

به نظر طرفداران اصالت وجود، هدف عمده ی تربیت، خدمت به انسان است. تربیت باید انسان را در پیدا کردن آگاهی لازم و درست از خویشتن یاری کند. هدف های مهم و خاص آموزش و پرورش از نظر اگزیستانسیالیزم عبارتند از:

1-    رشد و گسترش آگاهی فرد

2-    فراهم آوردن فرصت برای انتخاب آزاد و اخلاقی

3-    تشویق خود شناسی

4-    رشد و تکامل احساس مسئولیت شخصی یا مسئول بار آوردن شخص

رابطه معلم و شاگرد

معلم در تدریس خود باید روش و فن دموکراتیک و غیر مستقیم را به کار ببرد. معلم برنامه ریزی های درسی خود را بر پایه ی نیازها و هدف های فردی دانش آموزان و کمک به آن ها انجام دهد. معلم باید از اجبار و تحمیل در یادگیری خودداری کند و به طور غیر مستقیم، فرصت ها و امکان هایی را فراهم آورد که دانش آموزان به یادگیری برانگیخته شوند و شخصاً فعالیت کنند( شعاری نژاد، 1386).

فلسفه تحلیلی و تعلیم و تربیت

تحلیل فلسفی یا فلسفه ی تحلیلی، یکی از جنبش های معاصر فلسفه ی آموزش و پرورش است که وظیفه خود را بررسی و طبقه بندی زبان گفتارهای معمولی و علمی تلقی می کند. تحلیل گران فلسفی علاقه مند به فلسفه ی آموزش و پرورش، تلاش می کنند تا زبان مربوط به تدریس و یادگیری  و صورت بندی اهداف و سیاست های تربیتی را با دیدی انتقادی بررسی کنند. و معتقدند که  بسیاری از قضایا و پرسش های فیلسوفان از درست درنیافتن منطق زبان سرچشمه می گیرد.

فیلسوفان تحلیلی به موازات بررسی، طبقه بندی و حقیقت یابی درباره ی زبان متداول و علمی، تلاش می کنند که به جای ابداع نظام های فلسفی و ایدئولوژیک، به تثبیت معانی بپردازند. این فلاسفه سعی دارند تا مفروضات بنیادی و دیدگاه های متعارض را شناسایی و روشن کنند. آن ها این مهم را از طریق مطالعه ی تعاریف عملیاتی اصطلاحاتی که به کار برده می شوند، تحقق می بخشند.

فلسفه تحلیلی از دو طریق می توانند به آموزش و پرورش کمک کنند:

1-    اصطلاحات رایج در حوزه ی تعلیم و تربیت مانند: برابری فرصت های یادگیری، آموزش و پرورش کیفی، مدارس مؤثر و ... را به کلماتی مفهوم تبدیل کنند

2-    یا مهمل بودن این اصطلاحات را نشان دهند.

اندیشمندان این حوزه ی فکری؛ جی. ای. مور و برتراند راسل هستند که به عنوان بنیان گذاران این جنبش فکری به حساب می آیند.

اهداف آموزش و پرورش تحلیل فلسفی

1-    فراهم ساختن زمینه ی بررسی نقادانه ی زبان و اصطلاحات آموزش و پرورش

2-    کاوش درباره ی مراوده های کلامی که در موقعیت های تعلیم و تعلم برقرار است.

3-    روشن ساختن هدف ها و سیاست هایی که جریان آموزش و پرورش را هدایت می کنند.

و نهایتاً این که هدف آموزش و پرورش بر اساس این رویکرد فلسفی، پیشبرد رشد و تکامل ذهنی و اجتماعی فرد است.

فلسفه مادی دیالکتیکی و تعلیم و تربیت

اندیشه های مادی گرایانه در اروپا پس از انقلاب صنعتی و رشد علوم اجتماعی در قرن نوزدهم رشد و گسترش یافت که نتیجه ی آن نفی فلسفه های متافیزیکی و دینی در این جوامع بود. مارکس و انگلس پایه گذاران اصلی ماده گرایی دیالکتیک بودند که در اندیشه ی بنای جامعه ای نوین بر مبنای این فلسفه زحمات زیادی کشیدند. در هستی شناسی ماده گرایی اساس و حقیقت هستی ماده است و پدیده هایی مانند روح، تفکر و شعور نیز شکلی از ماده تلقی می شوند. آن ها با نفی وجود یک خالق برای جهان و طبیعت، کلیه ی قوانین حاکم بر جهان را ذاتی ماده می دانند که به طور جبری از آن ها تبعیت می کند(شریعتمداری،1388).

آموزش و پرورش مبتنی بر فلسفه ی مادی دیالکتیک

تربیت ماده گرایان بر مبنای تکامل زیستی و تاریخ استوار است  و می گویند در تربیت شاگردان باید مراحل رشد آن ها را با مراحل تکامل گذشته بشریت تطبیق داد. هدف تربیت در این مکتب رشد کامل انسان است. که مشخصه ی اصلی آن پیدایش قابلیت برانگیختگی در جهت رشد و کمال، کسب اطلاعات و معلومات و چند پیشه بار آمدن شاگردان است تا بتوانند طبق نیازهای اجتماعی و با علاقه ی شخصی در خدمت جامعه باشند. و با داشتن سلامت کامل عقلانی و جسمانی به صورت کارگرانی با فرهنگ و دارای گرایش های خالص سوسیالیستی درآیند. در این مکتب، تربیت بر سه عامل استوار است که عبارتند از: کار، طبیعت و جامعه.

تربیتی که بر ارزش شناسی خاص ماده گرایان دیالکتیکی استوار است سه ویژگی عمده دارد که عبارتند از:

1-    تربیت در خدمت حکومت و سیاست.

2-    تلفیق کار و آموزش.

3-    تربیت با هدایت و رهبری طبقه کارگر.

تربیت مبتنی بر این مکتب با عرضه ی نظریه ی آموزش همگانی و نفی آموزش و پرورش نخبه پرور باعث دگرگونی تفکرات تربیتی شده است. از دیگر محاسن تربیت در این مکتب پرورش تفکر انتقادی در شاگردان است که موجب ایجاد تغییر و تحول در این جوامع می شود؛ نیز رویکرد تلفیق کار با آموزش و تفکر و تجربه نیز باعث ایجاد تحولات قابل توجه در تعلیم و تربیت معاصر شده است( ابراهیم زاده، 1388).

فلسفه تربیتی اسلام  

متون اسلامی از یک طرف جهان شناسی به خصوصی را عرضه می کند که با معرفت فلسفی، هم افق و سازگار است و از طرف دیگر، بر تفکر و اندیشه در این معارف اصرار می ورزد و آن  را از واجبات شرعی می شمارد. قرآن کریم پیوسته انسان ها را به تفکر در خلقت آسمان ها و زمین و شناخت صنع الهی دعوت می کند. پیشوایان دین نیز همواره مجال پرسش درباره ی این مسائل را به مردم داده اند و ایشان را به این امر تشویق کرده اند. بنابراین، فلسفه ی اسلامی فلسفه ای است که محتوای اصلی و ستون فقرات آن را دیدگاه های ژرف کتاب و سنت نسبت به جهان هستی تشکیل می دهند و شکل و صورت چگونگی تبیین و استدلال در آن به شیوه ی فلاسفه است(طالب زاده، 1389).

مفهوم اسلامی تربیت

با توجه به این که در اندیشه ی اسلامی، خداوند، خیر بنیادین و بنیاد خیر محسوب می شود. هدف غایی تربیت در اسلام را می توان الهی شدن آدمی و به تعبیر دیگر، دست یازیدن به حیات پاک دانست. براین اساس، می توان مفهوم تربیت را به این نحو تعریف کرد: "شناخت خدا به عنوان ربّ یگانه ی جهان و انسان، برگزیدن او به عنوان ربّ خویش، و تن دادن به ربوبیت او و تن زدن از ربوبیت غیر."(جمعی از مؤلفان، 1387)

ویژگی های تربیت اسلامی

1-    تربیت الهی: تربیت اسلامی از منبع وحی سرچشمه می گیرد و از این رو تربیتی دینی، الهی و معنوی محسوب می شود.

2-    تربیت عقلانی: یکی از ویژگی های اساسی تربیت اسلامی مهم تلقی کردن عقل و نقش آن در پرورش شخصیت افراد است. چنان که خداوند متعال انسان را از دو طریق هدایت می کند: اول به وسیله ی انبیاء( رسولان ظاهری)  و دوم از طریق عقل(رسول باطنی). بنابراین پایه و اساس تعلیم و تربیت اسلامی پرورش جنبه ی عقلانی شخصیت آدمی است.

پس با توجه به دو ویژگی ذکر شده تربیت اسلامی تربیتی است، معنوی و عقلانی.

هدف های تربیتی از نظر اسلام

-         پرستش خدا به عنوان هدف اساسی تربیتی

-         تقوا

-         تعلیم حکمت

-         عدالت خواهی

-         تکامل انسان

-         برادری و همکاری

-         دوستی با ملل

-         پرورش نیروی تفکر

-         پرورش روح اجتماعی

-         پرورش شخصیت اخلاقی

-         و...

روش های تربیتی اسلام

-         عبادت

-         تلفیق ایمان و عمل

-         توأم ساختن علم و عمل

-         تربیت عملی یا پیروی از سیره ی پیامبر و پیشوایان دینی

-         پیروی از عقل در تربیت اسلامی

-         امر به معروف و نهی از منکر

-         مجاهده در راه حق

-         پاداش و تنبیه

-         توبه

-         پند و اندرز دادن

-         تربیت از طریق ذکر مثال

-         تربیت از طریق جلب توجه به سرگذشت اقوام و ملل

چرا معلمان به آموختن فلسفه تعلیم و تربیت نیاز دارند؟

با توجه به موارد بیان شده به این سوال می توان چنین پاسخی را ارائه کرد:

هر معلمی می داند که آموزش و پرورش ابزار نیرومندی برای شکل بخشیدن به زندگانی فردی و اجتماعی است. هنگامی که معلم درباره ی نقش خویش به تأمل می پردازد، دل مشغولی خود را نسبت به اموری که فوریت عملی دارند رها ساخته، درباره ی نظریه ای که قوام و دوام عمل تربیت به آن وابسته است، به تفکر می پردازد. از آن جا که تدریس فعالیتی اخلاقی است، مستلزم تلفیق دقیق نظریه و عمل است. نظریه بدون عمل ناکافی است و عملی که از هدایت نظریه بی بهره باشد راه به جایی نمی برد.

چون تدریس مستلزم نظریه و عمل است، دارای دو بعد نظری و عملی است. تدریس دارای اثراتی است که از وقایع آموزشی بلافصل کلاس درس فراتر می رود. نحوه ی برخورد معلمان با دانش آموزان به تصور آنان از ماهیت انسان بستگی دارد. آموزش موضوعی دارد یعنی درباره ی مهارت یا معرفتی است. دیدگاهی که فرد درباره ی واقعیت دارد، درک او را تعیّن می بخشد. وقتی که معلم مفهوم واقعیت و ماهیت انسان و جامعه را مورد تأمل قرار می دهد، درباره ی آموزش و پرورش فیلسوفانه می اندیشد.

سخن پایانی

پس از آشنایی با فلسفه تعلیم و تربیت انتظار می رود تا ما بتوانیم:

1-    اندیشیدن انتقادی را حق مسلم همه ی مردم بدانیم و خود یاد بگیریم تا از این حق استفاده کنیم

2-    مسائل واقعی را از مسائل غیر واقعی در حوزه تعلیم و تربیت تشخیص دهیم.

3-    بتوانیم مسائل را درست تحلیل کنیم تا درست حل کنیم.

4-    مسائل تربیتی جامعه را مسائل و مشکلات خود بدانیم.

5-    در حل مسائل آموزش و پرورش جامعه ی خود شرکت فعال داشته باشیم.

6-     داوری منطقی را بر داوری عاطفی ترجیح دهیم، که تعصب و پیشداوری در علم فلسفه، روشن ترین نشانه ی نادانی است.

7-    الگوی آشکار درست اندیشی، آزاد اندیشی، واقع بینی، آزادمنشی، کردار پسندیده و گفتار منطقی باشیم(شعاری نژاد، 1386).

منابع:

-         ابراهیم زاده، عیسی ( 1388). فلسفه تربیت. تهران: دانشگاه پیام نور

-         ایروانی، شهین و شرفی، محمد رضا و یاری دهنوی، مراد(بی تا). چرا معلمان به آموختن فلسفه تعلیم و تربیت نیاز دارند؟ فصلنامه تعلیم و تربیت، شماره93. صفحات:67-33. تهران: وزارت آموزش و پرورش

-         آموزگار، محمدحسن(1379). فلسفه و مکتب های تربیتی. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی

-         پاپکین، ریچارد و استرول، آروم (1376). کلیات فلسفه ترجمه: سیدجلال الدین مجتبوی. تهران: انتشارات حکمت

-         تقی پورظهیر، علی (1388).اصول و مبانی آموزش و پرورش. تهران: دانشگاه پیام نور

-         جمعی از مؤلفان(1387) تربیت. اهواز: دانشگاه شهید چمران

-         خواساری، محمد (1387). منطق. سال سوم متوسطه. تهران: وزارت آموزش و پرورش

-         شریعتمداری، علی (1388). اصول و فلسفه تعلیم و تربیت. تهران: انتشارات امیرکبیر

-         شعاری نژاد، علی اکبر ( 1386). فلسفه آموزش و پرورش. تهران: انتشارات امیرکبیر

-         طالب زاده، احمد (1388). فلسفه. سال سوم متوسطه. تهران: وزارت آموزش و پرورش

-         طالب زاده، احمد(1389). فلسفه. دوره پیش دانشگاهی. تهران: وزارت آموزش و پرورش

-         گوتک، جرالد ال(1384). مکاتب فلسفی و آراء تربیتی. تهران: انتشارات سمت

-         نقیب زاده، میرعبدالحسین (1388). نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش. تهران: انتشارات طهوری